تعبیر رئیس جمهور غنی از مخالف سیاسی در میان افراد و حلقات نزدیک به امریکا در افغانستان، عکس العملهای مخالف را موجب گردید. رئیس جمهور مخالفین مسلح دولت، بخصوص طالبان را مخالفین سیاسی دولت نامید و افغانها را یکسره وطن پرست خواند که این اشارۀ وی، طالبان را هم شامل میشد. در مقابل عدهای ضمن تأکید بر اینکه طالبان هیچ رابطهای به افغانستان، بعنوان اتباع این کشور ندارند و دشمن افغانستان اند، اشرف غنی را متهم به عدم درک درست مخالف مسلح از مخالف سیاسی نمودند.
این گروه به این باور اند که مخالف سیاسی به شخص یا گروهی اطلاق میشود که قانون اساسی کشور را بپذیرد و در چهارچوب ارزشهای مدنی برای رسیدن به قدرت سیاسی مبارزه نماید. آنانی که برای دسترسی به قدرت راه جنگ و خشونت را برگزیدهاند، مخالف سیاسی نیستند و آنانرا باید تروریست نامید که باید بین دو گزینه مخیر گردند؛ تسلیم شدن یا مرگ!
تجربۀ مخالفت سیاسی در افغانستان:
نگاهی به تاریخ معاصر افغانستان این نکته را روشن میسازد که مخالفت سیاسی در این کشور همیشه تبارزی خشونتآمیز داشته است. دلیل این امر نیز واضح است و آن اینکه تجربۀ نظام مردم سالار در طول تاریخ این کشور، کوتاه مدت و توام با شکست بوده است.
تجربۀ ده سال دموکراسی در دوران سلطنت ظاهرشاه که به دهۀ دموکراسی معروف است، نتوانست افغانستان را از مداخلۀ خاندان سلطنتی در امر حکومت نجات دهد. همان بود که ناراضیان از دولت، راه زور را برای رسیدن به قدرت برگزیدند و با حمایت از شهزادۀ قدرت طلبی چون داودخان، دست به کودتا زدند و بساط رژیم سلطنتی را برچیدند. در این زمان گروه دیگر از مخالفین نظام که اسلامگرایان بودند نیز علیه وی دست به اسلحه بردند. چند سال بعد کمونیستها یعنی همانهایی که داوود را به قدرت رسانیده بودند، دست به کودتا زدند و با کشتن او و خانوادهاش، رژیم جدیدی را در این کشور بمیان آوردند.
جنگ مسلحانه علیه رژیم کمونیستی 14 سال طول کشید. در طول این مدت رژیم کمونیستی از مخالفین مسلح خویش بنام اشرار و تروریست و باندیست نام میبرد و هرگونه تمایل به صلح با آنان را، خیانت میشمرد. وقتی ببرک کارمل به کمک نیروهای روسی به قدرت رسید، گفت که اگر ما دست به اقدام نمیزدیم و بساط ظلم حفیظ الله امین را از میان نمیبردیم، وی با اشرار و باندیستها دست بدست هم میدادند و تمام دستآوردهای انقلاب عظیم هفت ثور را نابود میکردند.
مصالحۀ ملی داکتر نجیب:
اما همین رژیم سرانجام مجبور شد تا در سیاست خود تغییر وارد آورد و داکتر نجیب سیاست مصالحۀ ملی را اعلام نمود. او بارها با عجز ولابه از مخالفین خواست تا بیایند و در حکومت با وی شریک گردند. حتی وی حاضر شده بود تا پست وزارت دفاع را به احمدشاه مسعود بدهد، اما مخالفین حاضر به سازش نشدند.
در همان زمان هم (مانند امروز) تعدادی از افراد قدرتمند در داخل حزب دیموکراتیک خلق وجود داشتند که مجاهدین را بعنوان مخالفین سیاسی نمیپذیرفتند و خواهان تسلیمی آنان بودند. آنها حتی داکتر نجیب را به سازش و تسلیم متهم مینمودند، اما چون اتحاد شوروی از این گرایش حمایت نمیکرد، آنها تجرید شدند و سرانجام رژیم داکتر نجیب سرنگون شد.
جنگهای مجاهدین نیز جنگ میان مخالفین سیاسی بود. حزب وحدت و حزب اسلامی با حکومت استاد ربانی درگیر جنگ شدند. این جنگها به این دلیل بود که هرجهت گمان میکرد برای رسیدن به قدرت دلخواه خویش راهی جز جنگ ندارد. زمانیکه جنرال دوستم وفاداری خود را تغییر داد و با مخالفین حکومت استاد ربانی یکجا شد، استاد ربانی حتی علیه وی اعلام جهاد نمود.
بمیان آمدن طالبان موجب شد تا مخالفین نظامی سابق تمام مخالفتهای خود را کنار بگذارند. دیگر کسی نمیگفت که باید علیه دوستم جهاد صورت گیرد.
وقتی طالبان نود درصد از خاک افغانستان را زیر کنترول خود داشتند، جبهۀ متحد علیه آنان میجنگید. آنها مخالفین سیاسی نظام طالبان بودند. دلیل جنگ آنان نیز این بود که طالبان حاضر به تقسیم قدرت با آنان نبودند.
افغانستان غرب نیست!
این تعریف از مخالف سیاسی که آنانی که برای دسترسی به قدرت راه جنگ و خشونت را برگزیدهاند، مخالف سیاسی نیستند میتواند در کشورهایی با تجربۀ طولانی از دموکراسی صادق باشد؛ اما در یک کشور درگیر بحران مانند افغانستان که همیشه مخالفت سیاسی با خشونت همراه بوده است، مصداقی ندارد. «حتی در انگلستان که مادر دموکراسی خوانده میشود، نهضت جمهوریخواه در ایرلند شمالی IRA راه جنگ را برگزیده بود، اما دولت انگلستان حاضر شد تا مشکل با این گروه را از راه مذاکره حل نماید».
با توجه به همین تجربه در افغانستان، ایالات متحدۀ امریکا در انتخابات اخیر ریاست جمهوری مداخله نمود و هردو گروه رقیب را بنام «حکومت وحدت ملی» بر مسند قدرت نشاند تا بار دیگر مخالفت سیاسی به خشونت نیانجامد.
وطن دوستی افغانها:
رهبران مجاهدین روزگاری در پشت مرزهای این کشور و مهمان کشورهای همسایه بودهاند. میزان نفوذ کشورهای میزبان بر آنان، کمتر از میزان نفوذ امروز پاکستان بر طالبان نبود. اما وقتی آنها به افغانستان بازگشتند، آن پیوندها کمرنگ شد و حتی در موارد زیادی به مخالفت انجامید.
پس این سخن که چون طالبان از حمایت پاکستان برخوردار اند، بنابراین به منافع ملی کشور وفادار نیستند، میتواند اتهام متقابلی را هم در قبال داشته باشد؛ چون مخالفین صلح با طالبان از وابسته به کشورهای غربی اند و شواهد نشان میدهد که برنامۀ غرب برای جهان اسلام جنگ است، پس این عناصر نیز به منافع ملی افغانستان وفادار نیستند. پایان