بخش دوم: اگر دولت مرتکب شود، تروریزم نیست!
منبع: کریم طرابلسی سایت عربی میدان
ترجمه: مومن حکیمی
بر سبیل مثال طی مناقشه هایی که در سال 1918 م صورت گرفت، کشور های عضو ملل متحد به شکل واضح و آشکار انفجاراتی را که در برما صورت گرفت، به حیث یک عمل«تروریستی»محکوم کردند و اصرار نمودند که این گونه هجومات به معنای پایمال کردن آشکار قوانین بین المللی است و یک بار دیگر ثابت می سازد که جامعۀ بین المللی به شکل واضح متوجۀ نقشی شوند که بعض دولت ها در«تروریزم دولتی»بازی می کنند.
با وجود آن، فقط دو کشور با این توافق نامه اظهار مخالفت نمودند؛ یکی کشور کوریای شمالی بود که نمایندۀ آن هر گونه دست داشتن این کشور را در انفجارات مورد انکار قرار داد و کشور کوریای جنوبی را متهم به سازمان دادن«حملات تروریستی»بر ضد کشور خویش نمود.
دولت دوم، امریکا بود که نمایندۀ آن کشور یگانه نمایندۀ بود که اظهار داشت: بحث و مناقشه در مورد«تروریزم دولتی»بستر مناسبی برای بحث و مناقشه در مورد انفجار رانگون نیست، زیرا – مطابق اظهارات وی – در عقب این انفجارات، یک دولت قرار دارد که پایمال کردن واضح قوانین بین المللی است. بنا برآن تفسیر این واقعۀ به حیث یک عمل«تروریستی»هیچگونه مصداقی ندارد.
نمایندۀ ایالات متحده در آن زمان، رابرت روزنستاک اظهار داشت که محور بحث های مجمع عمومی«عمل تروریستی صورت گرفته توسط افراد یا گروه ها بود» در حالی که قرار بود بند های دیگری در دستور کار، رفتار دولت ها و استفاده از زور توسط دولت ها را مورد بحث و مناقشه قرار دهد. وی سپس با اشاره به شرایط خاص پیرامون حملات رانگون گفت:
«در 9 اکتبر 1983 م جهان شاهد انفجار شدیدی در رانگون بود که منجر به کشته شدن شهروندان برما و مقامات دولت کوریای جنوبی شد، در نگاه اول به نظر می رسید که این حملۀ ظالمانه از نوعی است که باید کمیسیون در چوکات مادۀ 123 به آن رسیدگی نماید. اما زمانی باعث دهشت همگانی گردید که آشکار شد این عمل حقیرانه که توسط افراد یا گروه های جنایتکار صورت نگرفته، بلکه نمونه وحشتناک جنایات دولتی است که توسط کوریای شمالی صورت گرفته است.»
برای روزنستاك، دخالت مزدوران یك كشور در سایر كشورها، لزوماً به معنای این نیست كه مجمع عمومی باید توجه خود را به نقشی كه دولت ها در«تروریسم بین المللی»ایفا می كنند، متمرکز كند. روزنستاك گفت:
«ارتکاب قتل توسط یک رژیم، صلح را بیشتر از اقدامات تروریستی توسط افراد یا گروه ها تهدید می کند. باید از خود بپرسیم که رژیم کوریای شمالی در پی تحقق چه اهدافی بوده می تواند؟ آیا هیچ رژیم می تواند باور کند که چنین رفتاری مسیر رسیدن به شناخت بین المللی است؟ در هر صورت، بم گذاری رانگون اقدامی قابل انكار و تقبیح بود که از جانب یك كشور انجام شد، از این رو آن را خارج از محدوده موضوع برنامه مورد بحث قرار می داد. »
نمایندگان ایالات متحده در مجمع عمومی ملل متحد استدلالات مشابهی را در سالهای 1985 م، 1987 م، 1989 م و 1991 م مطرح کردند. در واقع، رد کردن مفهوم«تروریسم دولتی»از سوی آنها، غالباً فراتر از ادعای صرف بود، حتی در سال 1983 م ادعا کردند که اقدامات انجام شده توسط مأمورین تجسسی یک دولت به معنای اقداماتی است که از سوی دولت انجام می یابد. بنابراین اعمال«تروریستی»شمرده نمی شود. و این در شرایطی بود که سایر کشورهای عضو اصرار داشتند که حمایت امریکا از گروه هایی مانند کنترا، سازمان«یونیتا»در انگولیا نوعی«تروریسم دولتی»را تشکیل می دهد، نمایندگان ایالات متحده بارها اظهار داشتند که اقدامات انجام شده توسط افراد یا گروه هایی که از آنها حمایت می کند. به معنای اقدامات همان یک کشور است و بنا بر این نباید اقدامات«تروریستی»قلمداد شود.
سازمان«یونیتا»در انگولا
و به این ترتیب، در سال 1991 م نماینده ایالات متحده مایکل شارف ادعا کرد که«ضرور نیست به خاطر غیر قانونی بودن رفتار یک دولت، آن را به عنوان تروریسم توصیف نمود، زیرا در حال حاضر یک سلسله قوانین قوی وجود دارد که بر این نوع اعمال قابل تطبیق است.»از نظر نمایندۀ امریکایی هیچگونه رفتار دولت را نمی توان از نگاه منطقی«تروریسم»نامید، زیرا بالفعل سبب پایمال کردن قانون نمی شود. وی افزود که حمایت دولت ها از اقدامات تروریستی توسط افراد و گروه ها نقض آشکار ماده 2 بند 4 منشور ملل متحد است. از نظر او اینها اقدامات یک کشور بوده و در نتیجه، خارج از محدوده بحث های مجمع عمومی می باشند. اصطلاح«تروریسم»همانطور که شارف گفت: فایدۀ بزرگ دارد، هنگامی که بر اعمال خشونت آمیز اطلاق گردد که توسط افراد یا گروه ها برای منافع شخصی صورت می گیرد که در این صورت بزرگتر از جرایم عادی خواهند بود، ولی کوچکتر از آنست که اعمال یک دولت باشد.
ایالات متحده تنها کشور عضو بود که از چنین موضع گیری دفاع کرد.
نکته قابل توجه این که ایالات متحده در طول سال های رئیس جمهور ریگان، از موضعی دفاع می کرد که اساساً با موضع گیری های اسرائیل در تضاد بود، چون نمایندگان اسرائیل از ابتدای این بحث ها به طور مکرر اصرار داشتند که هرگونه بحث درباره«تروریسم بین المللی»باید بر نقش اصلی متمرکز شود که کشورهای مانند سوریه، لیبی، لبنان، عراق و ایران در تغذیه این معضل بازی می کنند.
جواب دوم به سوال گیج کننده
رئیس جمهور ریگان(و سایر اعضای ارشد دولت وی، به ویژه وزرای امور خارجه وی)در خطاب به افکار عمومی امریکا، موفق شدند روایات خود را کاملاً بدون چالش مسلط سازند، به طور خاص، در محکوم کردن«تروریسم»دشمنان امریکا، بدون این که تعریفی مشخصی از آن داشته باشند. در حالی که در مورد ماهیت«تروریستی»احتمالی برخی از روش های مورد استفادۀ متحدین ایالات متحده سکوت کردند.
اما امری که در تضاد آشکار با روایت رئیس جمهور قرار داشت، سخنان نمایندگان ایالات متحده در سازمان ملل در مورد این موضوع بود. زیرا همیشه مسئله چگونگی تعریف«تروریسم»مطرح می شد، و معلوم بود که تعریف«تروریسم»عواقب برای سیاست های امریکا داشت. در مجمع عمومی، دفاع از تعریف گسترده ای«تروریزم»صورت می گرفت، درست مانند آنچه ریگان در سخنان عمومی خویش اظهار می داشت. چنین تعریفی به معنای گشودن درهای بی شمار برای وارد کردن اتهام مبنی بر این که استفادۀ زور و قوت از سوی ایالات متحده و متحدانش در بعضی موارد ممکن است از قبیل اقدامات«تروریستی»به حساب آید. و بالفعل تعدادی از کشورهای عضو اشاره های روشنی به سخنانی داشتند که در آن ریگان دشمنان خود را به«تروریسم تحت حمایت دولت»متهم می کرد و به استناد به این سخنان، اظهار داشتند که حمایت ایالات متحده از کنترا یا مجاهدین افغان یا اقدامات پنهانی مختلفی که سیا انجام می دهد نیز«تروریسم»می باشد.
در فضای خصمانه و بحث برانگیز مانند این، نمایندگان ایالات متحده روایت ریگان را کاملاً رها کردند و خواستار تعریف بسیار تنگی از تروریسم شدند که هرگونه اقدام مرتبط با دولت را مستثنی قرار دهد، یعنی تعریفی که اقدامات رئیس جمهور ریگان، وزارت دفاع، وزارت امور خارجه، هیگ و شولتز را مستثنی قرار داده و آن را شامل(لست حامیان مالی تروریزم)نگرداند، چیزی که امریکایی ها همیشه و به شکل متکرر آن را به نام«تروریزم تحت سرپرستی دولت»و یا«تروریزم به کمک مالی دولت»محکوم می کردند.
و عملاً، متوجه می شویم که متن های تصویب شده در سازمان ملل تقریباً یک تجربۀ سریال گونۀ است، زیرا نمایندگان ایالات متحده هرگز به اقدامات اشاره نکرده اند که بعضی کشور ها در آن ملوث بودند و هرگز کشورهایی مانند لیبیا، سوریه، ایران، کوبا، نیکاراگوئه، کوریای شمالی یا اتحاد جماهیر شوروی سابق را متهم به حمایت از«تروریسم»نکرده اند و هرگز از این اصل دفاع نکردند كه مطابق آن كشورها می توانند در دفاع از خود در برابر كشورهایی كه از«تروریسم»حمایت می کنند، از نیروی نظامی استفاده نمایند.
به عبارت دیگر، این نماینده ها از جانب خود چنان تعبیر کردند که گویا روایت مطرح شده توسط رئیس جمهور امریكا درباره«تروریسم»در همان زمان اصلاً وجود نداشته است.
در نتیجه، پاسخ دوم برای سؤال گیج این خواهد بود که در زمینه های بحث برانگیز مانند روند سازمان ملل متحد، نمایندگان دولت ریگان اطمینان حاصل کرده اند که اقدامات پنهانی امریکا به عنوان تروریزم تعریف نخواهد شد.
مطبوعات و«کارشناسان تروریسم»
بار دیگر، مطبوعات در نتیجۀ ناکامی سیستماتیک خود در آشکار ساختن روایت های متعدد و تضاد آشکار بین آنها، نقش مهمی در ساخت مفهوم«تروریسم»ایفا کردند. نتیجتاً این روایات که همیشه از یکدیگر جدا قرار گرفت، باعث شد تضادها و تصادم آنها با یکدیگر کاملاً از دید مردم پنهان بماند.
به عنوان مثال، نیویورک تایمز در پوششی که از نخستین بحث های مجمع عمومی در مورد«تروریسم بین المللی»در سال 1972 م ارائه داشت، ماهیت اختلافات پیرامون تعریف«تروریسم»را بین موضعگیری های کشورهای بلاک غیر منسلک و کشور های طرفدار اتحاد جماهیر شوروی و موضعگیری های که از سوی نمایندگان امریکا مطرح می گردید، کاملاً نادرست انعکاس می داد. پس از سال 1972 م بود که نیویورک تایمز به سختی بحث مجمع عمومی را تحت پوشش قرار داد و هنگامی که این کار را انجام داد، ماهیت اختلافات در مورد این تعریف را کاملاً نادرست منعکس می ساخت، در حالی که در مورد موضع طرفداران نمایندگان ایالات متحده در آنجا کاملاً سکوت می نمود.
در نتیجۀ این روش نیویورک تایمز، مردم امریكا هرگز مطلع نشده اند كه كشورهای بی شماری در جهان اقدامات مختلف آمریكایی را«تروریسم»قلمداد كرده و آن را محکوم کرده اند.
و نگران کننده تر این که هرگز به مردم امریكا از استدلال هایی كه نمایندگان آنها، هنگام مواجهه با چنین اتهاماتی، مطرح كرده اند، آگاهی داده نشد. در واقع، مطبوعات امریكا هرگز این حقیقت را آشکار نکرد كه ایالات متحده تنها كشور عضو در طول دهه 1980 م بود كه استدلال می كرد كه بحث در مورد«تروریسم بین المللی»فقط باید اقداماتی را در بر بگیرد که توسط گروه ها و افراد صورت می گیرد، بدون این که دولت در آن دخیل شناخته شوند.
به همین ترتیب«کارشناسان تروریسم»علاقه کمی به این بحث های سازمان ملل نشان دادند، و در موارد نادری که علاقمندی نشان دادند، تحلیل های آنها نه براساس متون بحث ها(یعنی منابع اصلی)بلکه بر اساس روایت های نادرست رسانه ها بود.
مطبوعات امریكایی همچنین نتوانست بحث های مربوط به«تروریسم»را که در كنگره امریكا صورت می گرفت، انعکاس دهند و در نتیجه، این نکته از دید خوانندگان روزنامه های مهم امریکایی پنهان ماند که، در طول دهه 1980 م دموکرات ها و جمهوری خواهان در تعریف«تروریزم»و مشخص نمودن هویت«تروریستان»در درگیری های مسلحانه مانند: نیکاراگوا، السلوادو، جنوب افریقا و امثال آن کاملا باهم اختلاف داشتند.
همچنین، این بحث ها که در کانگرس امریکا به شکل مستمر جریان داشت، کاملاً از نوشته های کارشناسان«تروریسم»غایب ماند، به عین ترتیب اسناد و وثایق سری(اسنادی که اکنون سری بودن آن خاتمه یافته است)نیز هیچ وقتی در برابر مردم قرار نگرفت. این اسناد توضیح می دهد چگونه تحلیل گران وزارت خارجه یا سیا همیشه اصرار می کردند که حداقل از دهه شصت به این سو، بعضی نیروهایی که در ائتلاف با ایالات متحده در کشورهای مختلف امریکای مرکزی و امریکای جنوبی هستند، به عنوان«تروریست»باید شناخته شوند. این بی اعتنایی خیلی نگران کننده بود، زیرا این«کارشناسان تروریستی»در مجموع تمایل دارند ادعای مبتذل را بپذیرند که گویا ایالات متحده«در برابر انواع تروریسم»ایستاده است و در یک جنگ جهانی علیه«تروریسم بین المللی»شرکت می کند.
در حقیقت، شیوه هایی که سیاست مداران امریکایی و مردم امریکا از دهه 1980 م شروع به تفکر و گفتگو درباره«تروریسم»کردند و از آن زمان به بعد به فکر و گفتگو درباره این موضوع ادامه دادند، در درجه اول نتیجه یک روند سیاسی و عقیدتی است.
با گذشت زمان، یک سلسله جهت های موثر، از سیاست مداران گرفته تا«کارشناسان تروریسم»تا رسانه ها، توانستند معنای جدیدی برای«تروریزم»بدهند و حتی اصطلاح«تروریسم»را دوباره باز سازی نمایند، آنها به گونه ای عمل می کردند که گویا بحث هایی که در سازمان ملل یا کانگرس امریکا و سایر نهاد های قانونی صورت می گیرد، به صورت عموم«غیرقانونی»است و نباید بر بحث های عمومی در مورد این موضوع تأثیر بگذارد. در عین زمان، این نهادها روایت رئیس جمهور ریگان را که در همکاری با مقامات قدرت مند دیگر در محیط ایمن، غیرقابل رقابت تشکیل دادند، برجسته ساخته و آن را به عنوان روایتی روشن، توصیفی و غیر ایدئولوژیکی به بازار سیاست عرضه کردند.
این محافظان، از سیاست مداران گرفته تا خبرگان و رسانه ها، به هدف نگهبانی از هیکل سیاسی جهانی، شرایطی خاصی را برای بحث درباره تروریسم، با انتخاب آرا و دیدگاه های خاص و محروم ساختن دیگران، ترتیب دادند و مرزهای واضحی را تعیین و اعلان داشتند که برای هیچ روایت دیگری مجاز نیست از آن عبور کند.
و به این ترتیب نقش اساسی را در«ساخت»مفهوم تروریسم، همانطور که امروزه می شناسیم، ایفا کردند.
روایتي كه امروز از«تروریسم»ارائه کرده اند، مثل همیشه، پر از تناقضات و بیهودگویی ها است و این ادعای پر طول و عرض امریکا که ما(و متحدان ما)اساساً با تروریزم مخالف هستیم و هرگز در آن شرکت نمی کنیم همانگونه که در دهه 1980 م غیر قابل قبول بود، امروز نیز از سوی هیچ صاحب عقل و درایتی مورد پذیرش نمی باشد. این روایت بارها و بارها به هدف تجرید دیگران از هر نوع انسانیت و مشروعیت استفاده می شود تا کاربرد هر نوع خشونت و جنگ را علیه آنها مشروعیت دهد.
در خاتمه ، نویسنده این سطور معتقد است که تحقیقات نقادانۀ بیشتر در مورد ساختن مفهوم«تروریسم»می تواند در ایجاد یک چارچوب نظری و روش شناختی مساعدت نماید تا در روشنی آن بتوانیم تاریخچه روایت های چندگانه امریکایی درباره«تروریسم»را با متن های مختلف آن مورد تحلیل قرار دهیم.