شخصیتهای فعال در تلاشهای صلح، پیشنهادهای مشخص خویش را در کنفرانس «بنبست صلح در کشور و راه بیرون رفت» که توسط مرکز مطالعات استراتیژیک و منطقوی برگزار شده بود، به جهتهای درگیر قضیۀ افغانستان ارائه نمودند.
در این کنفرانس که شنبۀ گذشته ۱۱ قوس ۱۳۹۶ در هوتل انترکانتننتل شهر کابل تدویر یافت، شماری از چهرههای سیاسی، مقامهای حکومتی، نمایندهگان برخی سفارتهای خارجی در کابل، شخصیتهای فعال در عرصۀ صلح و نمایندهگان رسانهها اشتراک ورزیدند.
در کنار اعلام یافتههای مهم سرویِ که توسط مرکز مطالعات استراتیژیک و منطقوی انجام یافته است، شش تن از سخنرانان در این کنفرانس، بنبست کنونی صلح در کشور و راهحل آن را مورد بحث قرار دادند.
دکتور عبدالباقی امین:
دکتور عبدالباقی امین سخنران نخست کنفرانس و رئیس مرکز مطالعات استراتیژیک و منطقوی با اشاره به اهمیت این نشست گفت: «این گردهمایی در مورد یک قضیۀ مهم و حیاتی برای ملت افغانستان است و ما خواستیم جهتهای موثر در پروسۀ صلح که باید در این عرصه گام بردارند، در این کنفرانس نظریات خویش را ارائه نمایند.»
آقای امین در ابتدای سخنانش از خسائر جنگ جاری در کشور یادآوری نموده گفت که بربنیاد آمار ارگانهای بینالمللی، تاکنون دهها هزار افغان قربانی این جنگ شدهاند. وی گفت: «تنها از سال ۲۰۰۷ الی ۲۰۱۶ براساس گزارشهای یوناما، ۷۴۰۰۰ تن فرد ملکی در این جنگ کشته شدهاند. همچنان نظر به اظهارات برخی مقامهای حکومتی، همهروزه حدود ۱۰۰ تن از نیروهای افغان قربانی این جنگ میشوند که ممکن دوچند این رقم همهروزه از جانب مخالف حکومت نیز تلفات داشته باشند. همین جنگ است که روی تمامی عرصهها سایه افگنده و ما اکنون از یک حکومت قوی و کارا برخوردار نیستیم، ۳.۵ ملیون افغانِ معتاد به مواد مخدر داریم، جوانان ما از ناامنی و بیکاری از کشور فرار میکنند. نظر به این تلفات و حقایقی که بیان شد، تصور بکنیم که مشکل افغانستان تا چه حدی بزرگ است.»
به گفتۀ او، استراتیژی محوه نمودن جهت مقابل جنگ که در سال ۲۰۰۱ و آمدن نیروهای خارجی به افغانستان عملی شد، زیانهای بزرگی را به افغانها وارد نموده است، ولی با وجود حضور یافتن تعداد بلند سربازان خارجی در کشور، این راهکار ناکام ثابت شد و قناعت بر این شد که قضیۀ افغانستان از راه جنگ حل نمیگردد و باید به گفتگوهای صلح روی آورد.
دکتور امین با اشاره به تلاشهای حکومت افغانستان و برخی ارگانها و جهتهای مستقل در رابطه به صلح، ابراز داشت که گرچند هر تلاش صلح امیدهایی نیز در همان زمان با خود داشته است، ولی در کل تمامی تلاشهای صلح تا اکنون نتیجهبخش نبوده است. او از جملۀ این تلاشها، ایجاد شورای عالی صلح در سال ۲۰۱۰ و سپس گشایش دفتر طالبان در قطر در سال ۲۰۱۳ یادآوری نمود. همچنان به گفتۀ او، نشستهای پگواش نیز تا حدی به تفاهم میان جهتهای درگیر قضیه زمینهسازی کرد، ولی آن نشستها نیز به یک راهکار عملی منتج نشد. پس از رویکار آمدن حکومت وحدت ملی مذاکرات رودررو در ارومچی و مری نیز صورت گرفت، هرچند طالبان حضور نمایندهگان خویش در نشست ارومچی را تایید و در نشست مری رد نکردند، ولی این نشستها نیز به دلائل گوناگون توفیقی در پی نداشت. به گفتۀ آقای امین، شش دور مذاکرات چهارجانبه نیز بینتیجه بوده که ممکن دلیل آن نیز عدم حضور یک جهت اصلی جنگ (طالبان) در این مذاکرات و یا هم تلاش تفاهم با آنها از طریق پاکستان بوده است.
دکتور عبدالباقی امین از مشکلاتی نیز یادآوری کرد که تاکنون به دلیلش این پروسه به موفقیت نرسیده است و مهمترین آنها را عدم موجودیت تفاهم بینالافغانی خواند. او گفت: «هر دو جهت، جهت مقابل خود را فاقد استقلال و صلاحیت میخواندند، طالبان میگفتند که حکومت افغانستان استقلالیت و صلاحیت ندارد و باید با امریکاییها گفتگو صورت گیرد و بالمقابل حکومت افغانستان نیز میگفت که پاکستان جهت موثر در قضیه است و باید نخست با پاکستان مشکل یکطرفه شود. به همین دلیل نتوانستند برای حل این قضیه، به یک تفاهم بینالافغانی برسند.»
آقای امین با اشاره به عدم موجودیت آدرس مشخص مخالفین مسلح دولت گفت، از همان ابتداء این مشکل به عنوان یک مشکل جدی مطرح بوده، ولی زمانی که در قطر دفتر طالبان گشایش یافت، امیدهایی را به میان آورد که ممکن این قضیه از طریق تلاشهای مسالمتآمیز حل گردد. ولی مشکلاتی که در این عرصه نیز وجود داشت، باز هم حکومت افغانستان نتوانست گفتگوها با طالبان را آغاز کند.
همچنان به گفتۀ او، مطرح شدن شورای عالی صلح به عنوان یگانه دروازۀ صلح نیز مشکل دیگری بود که در سر راه گامهایی که در این رابطه باید برداشته میشد، موانعی ایجاد کرد.
وی در کل، برای موفقیت پروسۀ صلح، بر تفاهم بینالافغانی و ایجاد یک جهت میانجی بیطرف افغانها تاکید نمود.
دکتور عبدالباقی امین، برخی یافتههای مهم سروی مرکز مطالعات استراتیژیک و منطقوی که در مطلب نخست همین شماره (بنبست صلح در کشور و راه بیرون رفت) ارائه گردید، نیز اعلام کرد.
انجنیر محمد امین کریم:
انجنیر محمد امین کریم، سخنران دوم کنفرانس و رئیس هیأت مذاکره کنندۀ حزب اسلامی در گفتگوها میان این حزب و حکومت افغانستان، از تجربۀ صلح حزب اسلامی برای موفقیت پروسۀ صلح با طالبان سخن گفت.
آقای کریم گفت: «از نظر ما از جانب هر دو جهت چندین مانع عملی در برابر صلح وجود دارند و تا زمانی که هر دو جهت به جای شعارهای کلیشهیی شماری از واقعیتهای عینی جامعه که تا اکنون انکار شده، نپذیرند، موفقیت پروسۀ صلح ممکن به نظر نمیرسد.»
آقای امین چند نکتۀ ذیل را به عنوان واقعیتهایی مطرح کرد که پذیرفتن آنها برای هر دو جهت ضروری پنداشته میشود:
نخست؛ در گفتمان حاضر جنگی از جهت مقابل که عمدتا طالبان است، تصوری ارائه میگردد که به هیچ صورت یک انسان عادی خواهان صلح با چنین کسی نیست. گروه طالبان در مطبوعات ما و از سوی نیروهای سیاسی مسلط در کشور، یک گروه مزدور، وحشی، تروریست و غیر افغانی معرفی میشود و تا زمانی که این صحبت که یک صحبت جنگی است و تا حدی قابل درک نیز است، وجود داشته باشد، به هیچ صورت امکان باز کردن دریچۀ صلح در کشور میسر نیست. ما این حقیقت را چه خوش هستیم و چه ناخوش باید بپذیریم که طالبان از نگاه عقیدتی، اجتماعی و طبقاتی جزء لاینفک جامعۀ افغانستان و واقعیت فکری و تاریخی انکار ناپذیر کشور ماست؛ نه یک گروه خارجی، مزدور، وحشی و بیگانه. پذیرفتن این اصل به خودی خود ما را به جهت سوق میدهد که با جمع از مردم خود به تفاهم برسیم.
دوم؛ طالبان در سال ۲۰۰۱ قدرت در افغانستان را در دست داشتند و با رویدادهای یازدهم سپتامبر نیروهای خارجی به افغانستان آمدند، رژیم طالبان را سرنگون کردند و جناحهایی را به قدرت آوردند که آنها با طالبان در جنگ بودند و تا امروز نیز قدرت در دست همان جناحها است. این هم یکی از واقعیتهایی است که انکار شده نمیتواند. در ۱۵ سال گذشته ما شاهد تلاشهایی بودیم که رقبای داخلی شان توسط نیروهای خارجی محوه و نابود شوند. با وجود این واقعیت، چگونه ممکن خواهد شد که جهت حاکم آماده به شریک ساختن مخالفین و رقبای خویش در قدرت شود، از انحصار قدرت بگذرد و به قیمت صلح آماده به این شود که مقداری از قدرت را با یک بخش بزرگ و وسیع ملت خود تقسیم نماید؟! بنابراین، انحصارگرایی در قدرت نیز یکی از موانع مهم در برابر صلح پنداشته میشود.
سوم؛ واقعیت سوم که به تحریک طالبان متوجه است، این است که ادعای داشتن امارت اسلامی در کشور و آن را یک امر ابدی دانستن، به هیچ صورت راه صلح در کشور را باز نمیکند. طالبان نمیتوانند با درنظرداشت وضعیت اجتماعی و ملی ما و با درنظرداشت واقعیتهای منطقوی، ادعا داشته باشند که تحریک آنها تا ابدالابد صاحب قدرت بلا منازع باشد و هر کسی که آنها تعیین میکنند، باید رهبر بلا منازع افغانستان باشد. این یک ادعای غیر واقعی است.
چهارم؛ واقعیت این است که مباح الدم دانستن افراد جهت مخالف از سوی تحریک طالبان، تحت نام همکاری با خارجیها، چه مامور دولت باشد و یا فرد نظامی و از نگاه دینی کشتن آنها را توجیه کردن، خلاف مقولههای دینی و خلاف عینیت واقعی جامعۀ ماست. تا زمانی که این تصور تکفیری وجود داشته باشد، این جنگ همینگونه ادامه خواهد داشت.
پنجم؛ واقعیت دیگری نیز که باید تحریک طالبان آن را بپذیرد، گذشتن از مسئلۀ تغلب است. اعتقاد بر تغلب (اگر گروهی از مسلمانان قدرت را به زور گرفتند، قدرت آنها از نگاه دینی شرعی است) یک اعتقاد غیر دینی و یک مسئلۀ عارضی در تاریخ اسلام است.
آقای محمد امین کریم همچنان با توجه به تجربۀ صلح حزب اسلامی با حکومت افغانستان، روی پذیرفتن چند واقعیت دیگر نیز تاکید نمود:
نخست؛ ما با این نتیجه رسیدهایم که قانون اساسی افغانستان با وجود اینکه مشکلات جدی نیز دارد، ولی در سطح کشورهای منطقه یکی از مترقیترین قانونهای اساسی است. اگر هم نیاز به تغییر این قانون باشد، نباید از طریق میلۀ تفنگ صورت گیرد.
دوم؛ واقعیت دیگری که باید پذیرفته شود این است که این جامعه و این نظام به شکلی که در ۱۷ سال گذشته شکل گرفته است، پذیرفته شود. باید پذیرفت که حکومت و دولت یک مؤسسۀ انسانی است و تغییر در آن، به جای میلۀ تفنگ باید از طریق پذیرفتن آرای مردم صورت گیرد.
سوم؛ اگر ما میخواهیم صلح نماییم، حکومت افغانستان را باید به عنوان یک حقیقت تلخ بپذیریم و به این ترتیب از طریق تفاهم بینالافغانی که اداره و سرنوشت آن در دست افغانها باشد، مذاکرات صورت گیرد. صلح با دشمن میشود و هیچ جهتی گفته نمیتواند که دشمن من باید چنین مواصفاتی داشته باشد.
چهارم؛ واقعیت این است که پس از سال ۲۰۱۴ بیشر از ۹۰ یا ۹۵ درصد از نیروهای خارجی که انگیزه و هدف اصلی جنگ در افغانستان بود، از کشور خارج شدند و حزب اسلامی نیز بنابر همین حقیقت عینی، وارد گفتگوهای صلح شد. این تغییر تنها یک تغییر کمی نبود، بلکه از لحاظ کیفی نیز تغییرات وسیعی را با خود داشت که به همین ترتیب راه برای ما باز شد تا مذاکرات صلح را آغاز نماییم. بنابراین، از سال ۲۰۱۴ به اینسو ۹۹ درصد از قربانیان جنگ، افغانها اند و بیش از ۹۰ درصد قربانیان افغانهای غیر محارب اند. اگر ما ادعا داریم که برای ملت خود کار میکنیم، به هیچ صورت نمیتوانیم جنگ بینالافغانیِ که قربانیان آن افغانهاست، یک جنگ خارجی عنوان کنیم.
پنجم؛ این واقعیت نیز باید پذیرفته شود که خروج نیروهای خارجی نباید به عنوان پیششرط، بلکه به عنوان هدف در مذاکرات قرار داده شود. تا زمانیکه خروج نیروهای خارجی به عنوان یک شرط مطرح باشد، امکان موفقیت تلاشهای صلح دیده نمیشود. امروز اکثریت کشورهایی که نیروهای شان در افغانستان حضور دارند، میگویند که اگر در بین خود صلح کنید، ما آماده ایم این کشور را ترک گوییم. همچنان، طالبان اهداف خویش را که استقلال، جهاد و حکومت اسلامی است، محور اصلی گفتگوها قرار دهند، نه تقسیم قدرت، وزارتها و ولایتها.
آقای محمد امین کریم در پایان سخنانش نیز اظهار داشت که یافتههای سرویِ مرکز مطالعات استراتیژیک و منطقوی، با سرویِ که توسط آنها در صفحات شمال افغانستان سال گذشته در رابطه به صلح و جنگ انجام یافته است، همخوانی دارد.
ملا عبدالسلام ضعیف:
ملا عبدالسلام ضعیف سخنران سوم نشست و سفیر پیشین حکومت طالبان در اسلامآباد نیز در سخنانش به راههای موفق شدن پروسۀ صلح پرداخت. به گفتۀ آقای ضعیف، هرچند جهتها و شخصیتهای متعدد برای حل قضیۀ افغانستان تلاش کردهاند، ولی تاکنون عملا شاهد آرامی و ختم جنگ در کشور نیستیم.
به باور وی، چند نکتۀ ذیل برای آغاز گفتگوهای سازندۀ صلح، ضروری پنداشته میشود:
نخست؛ یکی از مشکلات مهم در حال حاضر، استراتیژیِ است که یک جهت قضیۀ تلاش میورزد، جهت مقابل خود را مغلوب سازد. برای گفتگوهای صلح نیز ترجیح داده میشود تا از یک موقف قوی گفتگوها صورت گیرد. معنای “موقف قوی” این است که یک جهت قضیه سرکوب گردد و بعدا به شکل محکوم و محروم به گفتگوهای صلح تن دهد. این محکومیت و محرومیت به این معناست که به جای عدالت، سخن زور و فشار مطرح است. بنابراین، مهمترین نکته این است که استراتیژی ناکام زور و خونریزی به یک استراتیژیِ تغییر یابد که بر حقیقت استوار باشد و استراتیژی گفتگوهای واقعی باشد. این نکته بیشتر به جهت طالبان متوجه نیست، چون طالبان از سال ۲۰۰۱ به اینسو جهت محکوم پنداشته میشود و تا امروز در محکومیت زندهگی میکنند. خانۀ آنها ویران شده، از خانۀ شان رانده شده و در این جنگ تحمیلی به حالتی برده شدهاند که بیرون رفتن از آن، در قدرت آنها نیست. بناء، جهتی که خود را حاکم و نمایندۀ مرم میداند و قدرت در دست دارد، در قدم نخست ابتکار نماید.
در جنگ کنونی یکی از واقعیتها این است که جنگ در دست حلقات مافیایی قرار دارد که در ادامۀ جنگ منافع خویش را دنبال میکنند و تلاش دارند این جنگ ادامه یابد. ولی استراتیژی نظامی که در حضور دهها هزار سرباز خارجی ناکام شد و اکنون بار دیگر تجدید گردید، یکونیم دهۀ گذشته ثابت ساخته است که این استراتیژی ناکام بوده و در آینده نیز ناکام خواهد بود. با وجود اینکه وضعیت نسبت به گذشته خرابتر شده و حاکمیت حکومت افغانستان نیز کمتر شده است. بنابراین، مجبور ساختن طالبان از راه زور و فشار به گفتگوهای صلح، یک تلاش نادرست و ناکام و تکرار تجارب ناکام گذشته است. به همین دلیل، تغییر نمودن استراتیژی جنگی به استراتیژی صلح یک سرآغاز خوبی خواهد بود.
به گفتۀ آقای ضعیف، در حال حاضر به چند گام ذیل که باید به منظور موفقیت گفتگوهای صلح، بدون پیششرطها برداشته شود، نیاز جدی وجود دارد:
دوم؛ اگر میخواهیم به گفتگوهای صلح راه گشوده شود، در قدم نخست نیاز جدی به اعتمادسازی میان جهتهای درگیر قضیه دیده میشود. در گام نخست باید یک گروپ میانجی افغانها گماشته شود که به هر دو جهت قابل قبول و قابل اعتماد باشد و تنها برای خیرخواهی افغانستان کار کند. این گروپ نظریات هر دو جهت را نزدیکتر نموده و به این ترتیب بیاعتمادیهای موجود تا حدی از میان برداشته شود.
سوم؛ یک مشکلی که از سوی هر دو جانب وجود دارد، به رسمیت نشناختن یکدیگر است. طالبان حکومت افغانستان را منحیث یک حکومت به رسمیت نمیشناسند، چون اگر این حکومت را به رسمیت بشناسند، در آن صورت باید با این حکومت جنگ نکنند. آنها فکر میکنند که این یک حکومت نمایندۀ افغانها نیست، در دست خارجیها قرار دارد و با کمکهای نظامی آنها به پیش میرود. بالعکس موقف حکومت نیز این است که گروه طالبان در دست دیگران است. در حال حاضر تلاش میشود که حکومت با طالبان طوری سخن بگوید که طالبان یک گروپ عادی است و حکومت یک حکومت قانونی است و با این موقف با طالبان گفتگو کردن برای طالبان مشکل خواهد بود. بهتر است موضوع رسمیات در میان نباشد و از طریق تفاهم بینالافغانی اعتمادسازی شود.
چهارم؛ در گام بعد از ایجاد یک گروپ میانجی بیطرف افغانها، به آدرسی برای طالبان فکر شود که عزت آنها در آن حفظ باشد، احساس محکومیت و محرومیت نکنند و از مسؤولیت و صلاحیت نیز برخوردار باشند. و این آدرس را حکومت افغانستان به رسمیت بشناسد.
افواهاتی نیز وجود دارد که طالبان در قطر دفتر دارند. این سخن درست نیست، طالبان دفتر ندارد و در سال ۲۰۱۳ دفتر طالبان در قطر تنها برای یک ساعت گشایش یافته و دوباره بسته شده است. بنابراین، طالبان در حال حاضر آدرسی که از طریق آن گفتگوهای سیاسی صورت گیرد، در اختیار ندارند و این امر نیز باعث شده، گفتگوهای صلح نتیجهی در پی نداشته باشد.
پنجم؛ صلح یک نیاز و یک حقیقت است. اگر واقعا خوهان صلح باشیم، پس نام صلح نباید تا شعار و پروسهی محدود شود. به عبارۀ دیگر، یک میکانیزم قانعکننده برای صلح به وجود آید که نتیجهبخش باشد. اینکه امروز گفته میشود، با این و آن جهت خواستهای خویش را مطرح کردیم و با این و آن جهت دیدار کردیم، همه و همه ضیاع وقت است. بنابراین، اگر صلح از شکل یک پروژه به شکل یک پروسه تغییر کند، ممکن نتیجهی به دست بیاید.
ششم؛ نکتۀ دیگر نیز عدالت مساویانه است. یک جهت باید به دلیل اینکه دارای قدرت و نیرو است و باید با استفاده از این نیرو، فکرِ خود را بر جهت مقابل تحمیل نمایم، مغرور نشود. مثالهای زیادی وجود دارد که به دلیل همینگونه بیعدالتیها، بسیاری از مردم به این جنگ تحمیلی روی آورده است.
هفتم؛ یک حقیقت تلخی که در حال حاضر توجیه میشود، حضور نیروهای خارجی در کشور است. حقیقت این است که نیروهای خارجی از روزی که در سال ۲۰۰۱ به خاک افغانستان حملهور شدند، تا امروز در این کشور حضور دارند. تااکنون هوای افغانستان در کنترول و اختیار آنهاست، قومانده در اختیار آنهاست، اسلحه از آنهاست، پیسه از آنهاست و استراتیژی نیز از آنهاست. هماکنون که پس از اعلام استراتیژی جنگی ترامپ، جنگ در مناطق مختلف کشور شدت یافت، این انتخاب چه کسی است؟ شخصا برای خودم به حیث یک افغان تفاوت ندارد که اینجا ۱۰۰۰ سرباز خارجی حضور دارد و یا ۱۰۰۰۰۰ سرباز خارجی؛ زمانی که استقلال و حاکمیت مرا غصب کرده باشند، کشتارها و خونریزی مینمایند، اینجا زندان دارند، به خانههای مردم چاپه میزنند؛ اگر صد تن باشند، یا یک هزار تن باشند و یا صد هزار تن باشند، هیچ تفاوتی ندارد.
تا زمانی که این حقیقت به عنوان یک حقیقت شناخته نشود، صلح در کشور ممکن نیست. بناء، جهتی که به خارجیها اثری میتواند داشته باشد، با آنها گفتگو نماید تا آنها برنامۀ زمانی خویش را روشن نمایند و روشن شود که تا چه زمانی میخواهند در اینجا بمانند. روی خواستهای که حق قانونی آنهاست، گفتگو شود؛ ولی اگر آنها با زور در اینجا میمانند، فکر نمیکنم گفتگوها با طالبان نیز نتیجهی داشته باشد، چون این یک عامل اساسی است. اگر امروز مولوی هبت الله اخندزاده رهبر طالبان به کابل بیاید و تسلیم شود، این مشکل حل نمیشود، اگر طالب نباشد یک کسی دیگری برمیخیزد و جنگ میکند و همین خونریزیها ادامه خواهد داشت.
ملت افغانستان نیز باید نام صلح را عامتر کند و از هر گوشه و کنارۀ جامعه صداهای صلح به شکل وسیع بلند شود. در حال حاضر هر سه جهت (حکومت و متحدین آن، طالبان، ملت افغانستان) میتوانند در پایان دادن به جنگ و راهگشایی به صلح، نقشی ایفا نمایند.
وی در پایان سخنان خویش ابراز داشت که در حال حاضر یکی از مشکلات، این مشکل نیز بسیار جدی است که همه جهتها در حل کردن مشکل کنونی بر مردم خویش اعتماد نمیکنند. طالبان، حکومت، و ملت افغانستان باید بر مردم خود برای حل نمودن این قضیه اعتماد کنند.
محمد ناطقی:
محمد ناطقی سخنران چهارم این نشست و رئیس کمیسیون نظارت بر تطبیق موافقتنامۀ سیاسی حکومت وحدت ملی در سخنان خویش روی راه بیرون رفت از این بنبست پرداخت.
آقای ناطقی که یکی از اعضای هیأت مذاکره کنندۀ حکومت در مذاکرات رودر رو با طالبان در سال ۲۰۱۵ نیز بود، در بنبست کنونی صلح در کشور هر دو جهت (حکومت و طالبان) را مقصر دانست.
وی گفت، طالبان از این جهت در بنبست کنونی صلح مقصر اند که به گفتۀ او، حکومت افغانستان نه با حزب اسلامی و نه هم با طالبان پیششرطهایی برای مذاکرات قرار داده است؛ ولی طالبان متأسفانه پیششرطهای زیادی میگذارند و همین سختی و شرطها در گفتگوها از جانب طالبان باعث شده، به نتیجهی نرسیم و فرصتها ضایع گردد.
آقای ناطقی افزود، به تاریخ ۷ جولای سال ۲۰۱۵ برای نخستین بار در تاریخ قضیۀ فعلی افغانستان، برای چهار ساعت با نمایندهگان طالبان در مری اسلامآباد دیدار کردیم در در آن دیدار روی چهار نکتۀ مهم بحث صورت گرفت که عوامل بنبست کنونی را میتوان به خوبی از بیان آنها روشن ساخت:
نخست: نکتۀ اول طالبان این بود که نیروهای خارجی باید از افغانستان خارج گردد. این زمانی بود که بخش بزرگ نیروهای خارجی از افغانستان بیرون شده بود و ما به آنها گفتم که از مجموع ۱۳۰ هزار سرباز خارجی اکنون حدود ۸ هزار آنها در کشور باقی مانده است، یک تغییر بزرگ آمده و اگر ما و شما به تفاهم برسیم، نیروهای باقی مانده نیز کشور را ترک خواهند گفت.
دوم: سخن دوم نمایندهگان طالبان در مورد تغییر قانون اساسی کشور بود. هرچند جزئیات بیشتر را ارائه نکردند، ولی ما به آنها گفتیم که قانون اساسی وحی آسمانی نیست و میتوانیم آنرا تغییر دهیم، ولی در چوکات میکانیزمهایی که برای این کار تعریف شده است؛ نه از طریق زور و میلۀ تفنگ. به زور تفنگ تغییر قانون اساسی نه، بلکه نظام سرنگون میگردد.
سوم: سخن دیگر آنها نیز در مورد زندانیان بود که در همان زمان حامد کرزی به دلیل اینکه از زندان بگرام ۶۰۰۰ زندانی را آزاد ساخته است، با انتقادهای زیادی نیز روبهرو بود. من به رئیس هیأت مذاکره کنندۀ طالبان گفتیم که هماکنون از زندان بگرام بخش بزرگ از زندانیان آزاد شدهاند، و باقی نیز آزاد خواهند شد.
چهارم: سخن چهارم نمایندهگان طالبان نیز در مورد لیست سیاه بود که در این مورد نیز ما به آنها گفتیم که این مسئله در جریان است و حلشدنی نیز است. موضوعات زندانیان و لیست سیاه، موضوعاتی اند که در مذاکرات با حزب اسلامی نیز مطرح بود و با بحث و گفتگو بر سر میز حل میگردد. تجربۀ صلح با حزب اسلامی در این مورد ملموسترین تجربه است.
در جانب دیگر، وی تاکید نمود که قضیۀ افغانستان راهحل نظامی ندارد، یک راهحل دارد و آن راهحلِ صلح و گفتگوها است. به گفتۀ او، پافشاری بر راهکار نظامی خیانت با مردم افغانستان است. در راهحل گفتگوها باید انعطاف صورت گیرد و بیشتر از همه حکومت افغانستان در این مورد مسؤول است که باید واقعیتها را بپذیرد و به گفتگوهای سازنده با جهت اصلی طالبان، زمینه را مساعد سازد.
آقای محمد ناطقی شورای عالی صلح را نیز مورد انتقاد قرار داد و گفت: «این شورا تاکنون نیز کار درستی انجام نداده و من فکر نمیکنم طالبان نیز با اینها گفتگو کنند. طالبان اگر گفتگو میکنند، مانند حزب اسلامی مستقیما با حکومت گفتگو کنند.»
محمد زمان مزمل:
محمد زمان مزمل سخنران پنجم این کنفرانس و فعال عرصۀ صلح، روی موانع موجود در پروسۀ صلح سخنرانی کرد.
آقای مزمل گفت، همین اکنون که مقامهای ارشد حکومت برضد حکومت در قندهار جلسه دارند و از این وضعیت راضی نیستند، سایر افغانها چگونه از این وضعیت راضی خواهند بود. به گفتۀ او، مسائل ملتها یا یک رهبر موفق و یا هم یک ملت زنده یکطرفه میکنند، اما اینجا ۱۷ سال شد که در یک وضعیت بدی قرار داریم و هنوز هم ملت ما از جنگ رنج میبرند.
محمد زمان مزمل گفت، هرچند تلاشهایی برای صلح وجود داشته، ولی موانعی زیادی در برابر صلح وجود دارد که مهم آنها عبارت اند از:
نخست؛ مداخله و اشغال. در حال حاضر بزرگترین مانع در برابر صلح، خود خارجیها و مداخلات آنهاست که در افغانستان صلح نمیخواهند.
دوم؛ حکومت یکحزبه. در حکومتهای پیشین و هماکنون این مشکل وجود دارد. به گونۀ مثال، سهم اکثریت وزیران مهم به یک دَره دادن و عدالت را زیر پا کردن، خود ایجاد کنندۀ جنگ است. جنگ یک امر طبیعی است و مردم خود برمیخیزند.
گل رحمن قاضی:
پوهاند گل رحمن قاضی سخنران ششم نشست و رئیس شورای صلح و نجات افغانستان از فرصتهای صلح سخن زد.
به گفتۀ او، این حقیقت باید درک شود که در هر دو جهت افغانها کشته میشوند. بالای این مردم باید دلسوزی کرد. کسانی که به جنگ دامن میزنند، در ادامۀ جنگ منافع خود را جستجو میکنند و یا هم در جنگ حاکمیت خود را حفظ میکنند، «این جرئت را دارند که فرزندان خود را به میدان جنگ بفرستند!؟».
وی تاکید کرد که حکومت قطعا برنامه و راهکاری برای صلح ندارد و صلح را نیز نمیخواهد. مخالفین مسلح نیز راهکاری برای صلح ندارد، ولی با این تفاوت که آنها ارادۀ سیاسی برای صلح دارند، چون آنها در مقایسه با حکومت در وضعیت بسیار بدی قرار دارند. در این میان تنها ملت افغانستان است که خواهان صلح به معنای واقعی آن است.
آقای قاضی افزود، وجیبۀ نخبهگان جامعه است که برخیزند و برای صلح کاری بکنند. تجربۀ زور و پروژههای خارجی ناکام است، خارجیها صلح نمیآورند، صلح اگر به نفع آنها میبود، از پیش صلح در کشور تامین میشد.
به گفتۀ او، در حال حاضر فرصتهای زیادی برای صلح وجود دارد، اما وقتی نیز فرا خواهد رسید که فرصت یک گردهمایی نیز وجود نخواهد داشت.
آقای گل رحمن قاضی گفت: «یکونیم سال پیش در قطر با نمایندهگان طالبان دیدار کردیم و در مورد بسیاری چیزها به توافق رسیدیم. با گذشت یکونیم سال، چنانچه دروازۀ حکومت وحدت ملی بر روی هر حرکت صلح بسته است، بر روی ما نیز بسته شد. تا زمانی که صلح افغانی نشود و یک میانجی افغانی که هیچ امتیازطلبی نکند، به میان نیاید، این قضیه حل شدنی نیست».
پایان